جدول جو
جدول جو

معنی عامی اصفهانی - جستجوی لغت در جدول جو

عامی اصفهانی
(یِ اِ فَ)
هدایت گوید: وی از عوام الناس اصفهان و فروشندۀ کرباس بوده و گاهی شعر میگفته و از جمله اشعار اوست:
هر جا فتاد سایۀ سرو قدت بخاک
آنجا هزار قمری دل آشیان گرفت
آنچه در جان و دلم صبر و قرارش خوانند
برده از یک نظر آن شوخ که یارش خوانند.
(از مجمع الفصحاء ج 2 ص 346)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ اِ فَ)
آقا سیدرضا، خلف صدق جناب میر فاضل هندوستانی آباء و اجدادش همه سادات عالی درجات و فضلای ستوده حالات بوده اند. والدش میر فاضل به ایران توجه فرموده و در دارالسلطنۀ اصفهان توطن نموده است. شجرۀ سلسلۀ سیادتش به بیست واسطه کمابیش به ابراهیم بن امام موسی الکاظم می پیوندد. سیدرضا پس از تحصیل علوم ظاهری به تصفیۀ نفس و سلوک پرداخته و رشتۀ صحبت از میر و ملوک قطع ساخته، به ریاضت شرعیه و عبادات قلبیه کوشیده و بادۀ ذوق و حال نوشیده، به مراتب عالی فایض شد. گویند از صحبت اهل دنیا رسته و با اصحاب حال پیوسته بود و گاهی فکر شعری مینمود و غزلی یا مثنویی موزون میفرمود. فقیر (رضاقلی هدایت) اشعار او را مرتب و مدون نموده، دیباچه ای مختصر بر دیوان اونگاشته است. (از ریاض العارفین چ سنگی صص 273-274)
لغت نامه دهخدا
(یِ اِ فَ)
اسمش میرزامحمد حسین است. چندی بمنادمت امرای زندیه بسر برده مردی خوش حالت بوده درسنۀ 1215 در گذشته در غزلسرائی طبع متوسطی داشته است ازوست:
من از اهل وفا نه بندۀ این در نه آخر خود
یکی زاهل هوس پندارم ای دربان و در بگشا.
#
ای باغبان که گفتی باغ گلم خزان شد
اکنون بیا و بامن بگذار این خزان را.
#
گفتی بی من چه حال داری
کس بی تو بگو چه حال دارد.
#
همدمت این دم بت سیمین تنم
آسمان گویا نمیداند منم.
پیش گلها عزت خواریم نیست
میکنم دل خوش که مرغ گلشنم.
#
همیگوئی غمش دردل نهان دار
نصیحت گو نمیگوئی دلت کو.
#
گفتی که بگویمت که چون است دلم
خون از ستم سپهر دون است دلم.
خونست دلم دلم ز محنت چون است
چو نست دلم ز غصه خون است دلم.
(مجمع الفصحا ج 2 ص 579)
لغت نامه دهخدا
(یِ اِ فَ)
خلف میرزا جعفر غیرت اصفهانی شاعری که در قرن سیزدهم میزیسته است. (از فرهنگ سخنوران دکتر خیامپور)
مصطفی معظم فرزند علیرضا از شاعران قرن سیزدهم و چهاردهم. (از فرهنگ سخنوران دکتر خیامپور)
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ اِ فَ)
مؤلف صبح گلشن آرد: ’نجمی منجم اصفهانی در علم نجوم دستگاهی کامل داشت و نظر توجه بر نجوم سپهر فکر نیز میگماشت’. او راست:
در پیش دوست تحفۀ جان بس محقر است
در خاک پای یار سر از خاک کمتر است
مشکل که روز حشر برآرم ز خاک سر
از بس که در فراق توام خاک بر سر است.
(از تذکرۀ صبح گلشن ص 509) (قاموس الاعلام ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ یِ اِ فَ)
مؤلف صبح گلشن آرد: ’شاعر لاابالی مزاج بود و مضامین نیکو موزون مینمود’ این بیت از اوست:
گیرم که دل ز عشق بتان خون کند کسی
طالع اگر مدد نکند چون کندکسی ؟
لغت نامه دهخدا
(یِ اِ فَ)
صاحب تذکرۀ صبح گلشن آرد: برادر کوچک محمد شریف هجری بوده شاه طهماسب ماضی بوزارت اصفهان عزتش افزوده از اوست:
نه آن بدمهر را با خویش همدم میتوانم کرد
نه از دل آرزوی دیدنش کم میتوانم کرد
نمیخواهم که مردم بشنوند آوازۀ حسنش
و گرنه آنچه مجنون کرد من هم میتوانم کرد.
(صبح گلشن ص 169)
لغت نامه دهخدا
(یِ اِ فَ)
از شعرای ایران و از اصفهان بود علاوه بر شعر در هنر نقاشی نیز استادی چیره دست و نامی بشمار میرفت و به ’زمانای نقاش’ معروفیت داشت. او در سال 1112 هجری قمری در قید حیات بود. مثنوی و دیوانی از وی باقی مانده و بیت زیر از اوست:
گر وحشیانه از روش خلق می رمم
عذرم بسی بجاست که مردم ندیده ام.
و رجوع به صبح گلشن ص 170 و 191 و روز روشن ص 271 و ذریعه ج 9 ص 347 و 406 و آتشکدۀآذر ص 176 و تذکرۀ غنی ص 62 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و ریحانه الادب ج 2 ص 65 شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دِ اِفَ)
محمد بن صفی الدین ابی الفرج محمد بن نفیس الدین ابی الرجاء حامد بن محمد بن عبدالله بن علی بن محمود اصفهانی. مکنی به ابوعبدالله ، و ملقب به کاتب وعمادالدین و معروف به کاتب اصفهانی و عماد کاتب و ابن اخی العزیز. از فقهای شافعی اواخر قرن ششم هجری قمریاست. رجوع به کاتب اصفهانی و عمادالدین کاتب شود
لغت نامه دهخدا
(سِ یِ اِ فَ)
درویش قاسمی اصفهانی، از اصفهان است. مردی ظریف و عارف و صحبت دیده بود و به مصاحبت امیر نجم به ماوراءالنهر رفت. این مطلع از اوست:
شب می خوردن از فردا بیندیش
که این شب را عجب روزی است در پیش.
(ترجمه مجالس النفائس ص 153)
لغت نامه دهخدا
اصفهانی، نافعبن عبد الرحمن بن ابی نعیم تابعی، اصفهانی الاصل مدنی الموطن، مکنی به ابورویم یا ابوالحسن یا ابوعبداﷲ یا ابوعبدالرحمن یا ابونعیم، وی بسیار سیاه رنگ و در فن قرائت امام اهل مدینه و رای و قرائت او مورد اعتماد مردم مدینه بوده است، و عثمان بن سعید ورش و عیسی بن میناور قالون از او روایت کنند، و قرائت را از یزید بن قعقاع و ابومیمونه فراگرفته و به سال 159 یا 169 هجری قمری وفات یافت، رجوع به سمعانی و ابن خلکان ج 2 ص 279 و فهرست ابن الندیم ص 42 و ریحانه الادب ج 3 ص 275 شود و نافعبن عبدالرحمن و ابورویم شود
لغت نامه دهخدا
(شِ قِ اِ فَ)
مؤلف مجمع الفصحاء آرد: نام او آقامحمد و شغل وی خیاطت و حالتش قناعت طبعش عالی و اشعارش حالی در شیوۀ غزل سرایی طرزی دلپسند دارد. معاصر هاتف و آذر بوده است و او راست: دیوان غزلیات. گویند اشعار او به ده هزار رسیده است در غزلیات مضامین عاشقانه دارد از آن جمله است:
تاجر عشقم به کف مایه و سودم وفا
تا که شود مشتری تا چه دهد در بها
ما و دل بی نصیب هر دو فقیر و غریب
تا که شود مهربان تا که شود آشنا.
وفات وی به سال 1181 هجری قمری اتفاق افتاده است. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 346). و رجوع به الذریعه ج 9 ص 672 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ اِفَ)
نورانی خباز، متخلص به نامی. او راست:
در عشق توام گشته دل و جان دشمن
ای در طلبت پای به دامان دشمن
در دست مرا دشمن و در جان دشمن
وز دست تو دستم به گریبان دشمن.
(از صبح گلشن ص 503) (قاموس الاعلام ج 6)
لغت نامه دهخدا
ملقب به کمال الدین میرزا، شاه حسین اصفهانی متخلص به ساقی وزیر شاه اسماعیل صفوی است، وی در آغاز عمر در اصفهان به بنائی اشتغال داشت و چون اندک سوادی داشت به قابضی آن شهر رسید و مدتی وزیر داروغۀ آنجا و ملازم دورمش خان شاملو از امرای معروف و مقتدر آن عصر بود در زمستان سال 920 هجری قمری هنگامی که شاه اسماعیل در تبریز اقامت داشت وی را بوزارت خویش برگزید و عنوان وکیل السلطنه و اعتمادالدوله بدوداد، و ظاهراً علت این انتخاب خدمات نمایانی بود که میرزا شاه حسین در جنگهای شاه با سلطان سلیم بظهور رسانیده بود وی در طول نه سال وزارت تمول سرشاری اندوخت، مؤلف تحفۀ سامی گوید: ’کار او بجایی رسید که در یک روز هزارتومان بخشید و کم کسی را از وزراء این رتبه دست دهد’، صاحب حبیب السیر گوید: ’ولایت کاشان به سیورغال او معین شده بود’ و یک بار پذیرایی باشکوهی از شاه اسماعیل بعمل آورد و پیشکشهای گران بتقدیم رسانید که تفصیل آن جمله در حبیب السیر آمده است، شاید سوابق زندگانی این مرد موجب آن بود که امرا و ارکان دولت و مقربان سلطنت قدرت وزارت او را بر نمیتافتند و مدام با وی بر سرستیزه بودند، سام میرزا گوید: ’بسیار نازک مزاج و رعناوش سلوک مینمود و در خوش طبعی و ظرافت تقلد امیرعلیشیر میفرمود و نسبت بمقربان درگاه و امرای عالیجاه رعایت حرمت بجا نمی آورد بنابراین جمیع ارکان دولت ازو رنجیده درصدد انهدام بنای حیاتش برآمدند، در بهار سال 929 هجری قمری بروز چهارشنبه 28 جمادی الاولی هنگامی که وزیر از بزم شاه اسماعیل در باغ بهشت تبریز به آهنگ منزل خویش بیرون آمد مهتر شاه قلی از مقربان شاه که جهت اخراجات رکاب خانه همایون مبلغهای کلی تحویل داشت و از سخت گیریهای وزیر در آن امر دلتنگ بود در بیرون باغ خنجری بر شانۀ وی زد و به قورچیان گفت حکم همایون صدور یافته که این شخص را پاره پاره کنند و آنان نیز چنان کردند، فردای آن روز پیکر وزیر را بکمال بزرگ داشت بکربلا فرستاده و قورچیان را کیفر دادند و شاه قلی نیز که ابتدابه دیاربکر و بعد به شروان گریخته بود گرفتار شد و بقصاص رسید، خواجه جلال الدین محمد کججی که بعد از میرزا شاه حسین بر مسند او نشست در رثای او گفته است:
ای نور دو دیدۀ جهان افروزم
رفتی تو و چون شب سیه شد روزم
گویا من و تو دو شمع بودیم بهم
کایام ترا بکشت و من میسوزم،
از اشعار ساقی است:
عاشقان هجر ترا مونس جان ساخته اند
وصل چون نیست میسر، به همان ساخته اند،
بعد از عمری که دید یکجا
با خویش بکام دل ترا من
از شرم فکنده سرتو درپیش
سوی تو ندیده از حیا من
از ما و تو یک کدام ناچار
بی مهر و وفاست یا تو یا من،
رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 549 و 595 تا 598 و فهرست آن و تحفۀ سامی ص 55 و 56 وآتشکدۀ آذر چ زوار ص 181 و روز روشن ص 281 شود
لغت نامه دهخدا
(یِاِ فَ)
باباشاه. وی یکی از معروفترین و زبردست ترین استادان خط نستعلیق نیمۀ دوم قرن دهم هجری بود. از زمان سلطنت شاه طهماسب تا دورۀ شاه عباس اول صفوی در عراق و خراسان در کتابت نستعلیق استاد مسلم شناخته شده است. گویند هشت سال در خدمت میرعلی هروی تعلیم خط گرفته است و اگر بیش زنده می ماند، از میرعلی و سلطان علی کم نمی ماند، و مسلم اینکه در کتابت از میرعلی هروی دست کم نداشته، و از سلطان علی مشهدی بیش بوده است، و میرمعز کاشانی مذکور که خود از استادان این خط است، خط باباشاه را از هیچ یک از اساتید این فن فروتر ندانسته است. بااینکه باباشاه در نزد هنرشناسان و بزرگان عصر منزلتی بسزا داشته، غالباً به انزوا می گذرانیده ولی سفرهایی به عراق و خراسان کرده و مدتی در بغداد اقامت گزیده، و همانجا درگذشته است. باباشاه گاهی شعر می گفته و حالی تخلص میکرده، و نظم رساله ای در تعلیم خط نیز به وی نسبت داده اند. وفاتش را میرزا حبیب سال 1012 هجری قمری و صاحب گلستان هنر 996 ضبط کرده اند. نمونۀ خط وی به شمارۀ 38 در کتاب نمونۀ خطوط خوش کتاب خانه سلطنتی از روی نسخۀ کتاب نصایح الملوک که موجود در آن کتابخانه است آمده است
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ اِ فَ)
میرزا امین بن میرزا عبدالله بن خواجه علیشاه. شاعر ومدت شش سال وزیر شروان بود (قرن 11 هجری). ازوست:
حاصل زندگی جز این نبود
که بمیرد کسی برای کسی.
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 78) (از الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص 103) (از فرهنگ سخنوران)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ اِ فَ)
امیربیگ قصاب. از شاعران دورۀ صفویان بوده و بقصابی اشتغال داشته. در عهد شاه عباس ثانی درگذشته است. از اوست:
روزی بشب کنم بصد اندوه سینه سوز
شب را سحر کنم بامید کدام روز؟
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 419).
و رجوع به فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
امیر معزالدین محمد بن عبدالرحمن اصفهانی. از امرای هرات بود و بسال 952 هجری قمری درگذشت. او راست رساله ای در اقسام میاه. (از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 240)
لغت نامه دهخدا
(اُ دِ اِ فَ)
میرزا محمدخان، پسر باقرخان خوراسکانی. حاکم اصفهان. از شاعران قرن سیزدهم هجری بود. پدرش در ف تنه زندیه کشته شد و برادر بزرگش در زمان پادشاهی آقا محمدخان قاجار بحکومت اصفهان رسید. امید پس از حکومت برادرش بافغانستان رفت و پس از بازگشت ازآنجا در دربار فتحعلی شاه راه جست. از اشعار اوست:
هرزه پروازی دل سخت ملولم دارد
اندرین شهر بپرسید قفس سازی هست ؟
شیوۀ شمع رخ افروختن و سوختن است
ما باین خوش که بفکر پر پروانۀ ماست.
آگه نیم که عمر گرامی چسان گذشت
خوابم ربوده بود که این کاروان گذشت.
(از مجمعالفصحا چ سنگی ج 2 ص 65).
و رجوع به فرهنگ سخنوران شود، نگران و متوقع. (ناظم الاطباء). متوقع. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). منتظر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مقابل ناامید، نومید. (فرهنگ فارسی معین). چشم دارنده بر خیر و نیکی:
چو در خیر کسان امّیدواری
ز نومیدی برو آیدت خاری.
(ویس و رامین).
عجب داری از لطف پروردگار
که باشد گهنکارش امّیدوار.
(بوستان).
خدایا مقصر بکار آمدیم
تهیدست و امّیدوار آمدیم.
(بوستان).
در آنجای پاکان امّیدوار
گل آلودۀ معصیت راچکار؟
(بوستان).
امیدوار چنانم که کاربسته برآید
وصال چون بسر آمد فراق هم بسر آید.
حافظ.
دلا زطعن حسودان مرنج و واثق باش
که بد بخاطر امّیدوار ما نرسد.
حافظ.
زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار
ما را شرابخانه قصور است و یار حور.
حافظ.
- امثال:
امیدوار بود آدمی بخیر کسان.
مرا بخیر تو امّید نیست شر مرسان.
سعدی (از امثال و حکم دهخدا).
، مطمئن و دارای امید. (ناظم الاطباء) .واثق: آنچه کودکان را افتد از این علت (سل) امیدوارتر باشد و علاج بهتر پذیرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). امیدوار است کی بفر دولت قاهره ثبتهااﷲ تمام گردد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 147)، طامع. (منتهی الارب) :
دست مایۀ بندگانت گنج خانه فضل تست
کیسۀ امّید از آن دوزد همی امّیدوار.
سنایی.
، جای امید. محل امید. (یادداشت مؤلف) :
باغی چو نعمت ملکان پایدار و خوش
کاخی چو روزگار جوانان امیدوار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(اِ یِ اِ فَ)
قاضی محمد امام الدین. از شاعران عهدشاه طهماسب صفوی (قرن دهم هجری) بود. رجوع به تذکرۀ روز روشن تألیف محمد مظفر حسین متخلص به صبا چ هوپال شود. (از فرهنگ سخنوران)
لغت نامه دهخدا
عبدالباقی، از شعرای عصر زندیه و صفویه، اسمش میرزا عبدالباقی و بنی عم میرزا عبدالوهاب نشاط اصفهانی بود و بحسب وراثت کلانتری اصفهان را می نموده، چندی بوزارت کرمانشاهان و لرستان و عربستان (خوزستان) پرداخته است، (مجمع الفصحاء ج 2 ص 82)، از اوست:
شب هجر است و مرا قصه دراز است امشب
وای بر آنکه مرا محرم راز است امشب،
ز گلبن تو نباشد گلی هوس ما را
همین که غیر نچیند گل تو بس ما را
لغت نامه دهخدا
(یِ اِ فَ)
میرزا نامی اصفهانی، محمدصادق، متخلص به نامی. از شاعران قرن سیزدهم است، و به روایت هدایت در مجمع الفصحاء، وی به فنون نظم و نثر رغبت داشته و تاریخی مشتمل بر وقایع دولت کریم خان وکیل و دیگران نگاشته و منشیانه عبارت پردازی کرده است... در فن نظم به مثنوی سرائی راغب بوده، قصد تتبع خمسه داشته، سه مثنوی به نامهای: خسرو و شیرین، وامق و عذرا و لیلی و مجنون به نظم درآورده است. وی به دوران سلطنت نادرشاه درگذشت. آذر در آتشکده این ابیات را از مثنوی خسرو و شیرین وی نقل کرده است:
چو خسرو سوی شکّر کرد آهنگ
شکرلب ماند تنها با دلی تنگ
سیه گردید روز و روزگارش
به رسوائی کشید انجام کارش
عجب دردی است دور از یار بودن
صبوری کردن و ناچار بودن.
و شکوۀ شیرین از خسرو:
زمانه یار و گردون یاورت باد
شراب خوشدلی در ساغرت باد
ز حلوای شکر سیری مبادت
ز یار تازه دلگیری مبادت
بحمدالله که زودت آزمودم
بخاطر آنچه بودت آزمودم.
برای اطلاع بیشتر از احوال و آثار وی رجوع به مجلۀ آینده سال دوم ص 533 و فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 181 و تذکرۀ صبح گلشن ص 502 و قاموس الاعلام ج 6 و مجمع الفصحاء ج 2 ص 523 و آتشکدۀ آذر ص 429 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اِ فَ)
ابن داوودبن سلیمان اصفهانی، ملقّب به صائن الدین. متوفی بسال 836 هجری قمری در هرات. او راست: 1- الاعجاز فی الاحاجی و الالغاز. 2- رساله فی شق القمر. 3- شرح تائیۀ ابن فارض. 4- شرح فصوص الحکم ابن عربی. 5- قواعد التوحید. 6- مرآهالناظرین فی شرح منازل السائرین. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 121. ایضاح المکنون ج 2 ص 462)
ابن حمزۀ اصفهانی. وی دیوان بحتری را گرد کرده است. و نیز دیوان ابوتمام حبیب طائی رابر انواع مرتب کرده است. (از الفهرست ابن الندیم)
ابن حسین بن محمد بن احمد بن هیثم بن عبدالرحمان بن مروان بن عبدالله بن مروان بن محمد (آخرین خلیفۀ اموی) اصفهانی. صاحب کتاب اغانی، مکنّی به ابوالفرج. رجوع به ابوالفرج (علی بن...) و علی (ابن حسین...) و اصفهانی شود
ابن حسین بن علی اصفهانی باقولی ضریر، مشهور به جامع و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن حسین...) و به علی (ابن حسین...) شود
ابن محمد بن علی بن ابی المعالی الصغیربن ابی المعالی الکبیر طباطبائی اصفهانی کاظمی حائری شیعی امامی. رجوع به علی طباطبائی شود
ابن سهل اصفهانی، مکنّی به ابوالحسن. از مشایخ صوفیه و معاصر جنید. رجوع به ابوالحسن (علی بن سهل...) و اصفهانی شود
ابن محمدطاهر بن عبدالحمید بن موسی بن علی بن معتوق عاملی نباطی اصفهانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عاملی شود
ابن منصور بن عبیدالله خطیبی اصفهانی بغدادی، مکنّی به ابوعلی و مشهور به اجل لغوی. رجوع به علی خطیبی شود
لغت نامه دهخدا